شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

786

 

 

تاسیس  کربــــلا ،  نه  فقط  بهر  ماتـــم  است

دانـش  ســــرای  مکتـــــب  اولاد  آدم  اســــت

از خیــــــمه  گاه  سوختـــــه  تا  ساحل  فــرات

تعــلیــم گاه  رهبــــر  خـــلق  دو  عالــــم  است 

ابهـام  امر بین ، که  به یک  نصف روز  خون

جشـــن و عـــزای  قاســــم  داماد ، توام  است

اصغـــر  به سوی معرکه  رفتن ، به دوش باب

درســی   پـــی حصــول  حقـــــوق  مسلم  است

هر قطره  خـــون  ز حنجر آن  طفل  شیرخـوار

بر زخــم های  پیــکر اســــلام ، مرهـــم اســت

زینـــب  چو  دید  نعـــش  برادر ، خطـــاب  کرد:

بر خیز  بین ، که بعد  تو  ما را که محرم است

بلخـــی خــوش باش ، که  تعـریف  بحر عشــق

بیرون  ز حد  قـدرت  و  نیــروی  شبنـــم  است

 

 

شاعر : سید میر اسماعیل بلخی ( ره )

شادی روح و علو درجات شاعر صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , مدح مولا , امام حسین , آزادی , عشق , علامه بلخی , ] [ 17:19 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

پرواز می دهیم که بال و پرت کنیم
معراج میبریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینی ات
وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم
دست گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو می دهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیه ای بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
میخواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است ‍‍؛ با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم

می خواستیم نسل تو زهرا نصب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود

خورشید ، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم

زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست ، بنده باشد و یا ربنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت، خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...
قبل خودش سفارش همسایه را کند


دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه ی آنکس نماز نیست

او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه های شکوفه ی عصمت ، سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد ؟
وفتی شب زفاف ، پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه ، تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول ، فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود

روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هاش همیشه زبانزد است
از بسکه دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذولفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نوآوری فاطمه را اختیار کرد

بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود

دنیا ندیده است سفرهای این چنین
جز در هوای فاطمه پر های این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمرهای این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سر های این چن
ین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبرهای این چنین
اصلا بعید نیست رو کند به ما
از مادر ی چنین و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفرهای این چنین

دلهای ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است

 

 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان 

 سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر بسیار زیبا , آئینی , ولایی , سادات , کوثر , فاطمه , زهرا , فاطمیه , ] [ 13:35 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

 

زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه أحسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
هر صبح در طواف ملائک به دور او
معراج می چکد ز تماشای گلشنش
زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می دهد از شوق دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
«حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا» حکایتی ست
از عاشقانه های سحرهای روشنش
بی شک منا و مکه دگر محرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مدفنش
روز حساب توشه‌ی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش

 

شرح فضائلش همه عین عبادت است
تکریم پایداری و حلم و شهادت است

آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمه‌ی و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
با آیه های روشن عمر شریف خود
تفسیر کرد سوره به سوره کتاب را
حتی به پیش سائل اعمی محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بگذارد حجاب را

آری برای فاطمیون این وقار ماند
با نور چادری که از او یادگار ماند

هر دختری که اُمّ أبیها نمی شود
هر مادری که مادر دنیا نمی شود
نور تمام عالم امکان به روی هم
یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود
وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست
محشر بدون فاطمه بر پا نمی شود
یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی
اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود
فردا به قله های سعادت نمی رسد
هر کس دخیل چادر زهرا نمی شود
حبل المتین شیعه نخ جانماز اوست
بی او گره ز کار کسی وا نمی شود
می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه
هر کس فدائیِ ره مولا نمی شود
دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی
بی انقلاب فاطمه احیا نمی شود

آغاز کرد یک تنه، تنها، قیام را
معلوم کرد حرمت خون امام را

وقتی که هست چهره‌ی حیدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
آئینه شد که جلوه کند عصمت خدا
معنا گرفت روح عفاف از عفاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشته‌ی زمین و زمان در کلاف او
در پیش چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروت جهان
یعنی بس است پیرهن دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق خالصانه‌ی شام زفاف او
آن بانویی که سایه‌ی او را کسی ندید
یک روز شد مدینه محلّ مصاف او
وقتی که دید بسته شده دست کعبه اش
آمد به کوچه جان بدهد در طواف او

از چشم اهل فتنه گرفته ست خواب را
معلوم کرد معنی فصل الخطاب را
 
باغ حضور غرق گل یادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدینه نه، همه‌ی عالم وجود
روشن ز سجده های سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانویی که بعد نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقی نداشته
قم، تا ابد مدینه‌ی آباد فاطمه ست
یعنی به پای بوسی آئینه اش بیا
آه این ضریح پنجره فولاد فاطمه ست
هستی ماست نوکری اهل بیت او
خیرالعمل محبت اولاد فاطمه ست

ا

 

 

شاعر : یوسف رحیمی 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر زیبا , مذهبی , آئینی , حضرت زهرا , فاطمه , فاطمیه , , ] [ 13:28 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

اى بلند اختر که ناموس خداى اکبرى
عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى

زینت عرش خدا پرورده دامان توست
یازده خورشید چرخ معرفت را مادرى

آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوا
گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى

تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل
بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى

از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست
اى که در آغوش خود خون خدا مى‌پرورى

مقتداى حضرت عیسى بود فرزند تو
آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى

در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر
تا تو با جاه و جلال حق، ز محشر بگذرى

بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى
تو بر او هستى مقدم، گرچه او را دخترى

کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر
غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى

با چه ذنبى کشته شد مؤوده آل رسول
بود آیا اینچنین، أجرِ چنان پیغمبرى

قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر
جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى

 

 

شعر : آیت الله وحید خراسانی 

 سلامتی و علو درجات  ایشان صلوات 
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه زهرا , آئینی , فاطمیه , مرجع , زیبا , شعر آقای وحید, ] [ 13:21 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

786

 



بگذار ببینیم همه، پا شدنت را
آغاز کنی حرف مداوا شدنت را

نورانیتم بسته به نورانیت توست
پنهان مکن ای فاطمه! "زهرا" شدنت را

زهرا ! گره ام باز شد اما گره ات نه
پیچیده نوشتند معما شدنت را

طفلان تو با گریه به سجاده نشستند
امروز که دیدند مهیا شدنت را

دیروز تمام بدن تو سپرم شد
امروز تماشا شده ام تا شدنت را

نزدیک سه ماه است که یک گوشه می افتی
بگذار ببینیم همه ، پا شدنت را
 

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان

سلامتی شاعر صلوات 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمه , زهرا , مرثیه , زیبا , فاطمیه , غربت , ولایت , ] [ 13:17 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

 

بانو سلام ! نام تو را بوسه می زنم

چون زخم ، التیام تو را بوسه می زنم

 

با شعر آمدم به تماشای نام تو

آیینه بوی ماه گرفت از کلام تو

 

حس می کنم به غربت خود خو گرفته ای

ای کشتی نجات ! که پهلو گرفته ای

 

در پشت در هجوم خطر را چه می کنی ؟

با آتشی که سوخته در را چه می کنی؟

***

در می زنند و پشت در آتش به پا شده ست

یکباره کوهِ زمزمه ها بیصدا شده ست

 

انگار زخم و کینه دهان باز کرده است

حجم هجوم ، ممتد بی منتها شده ست

 

با تکّه تکّه های دری که شکسته اند!

ارکان خاک یکسره از هم جدا شده ست

 

تکلیف یک کبوتر پهلو شکسته چیست؟

وقتی در آشیانه اش آتش به پا شده ست

***

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟

 

هرچند شهر، یکسره بیگانگی کند !

آتش به گرد شمع تو پروانگی کند

 

در شام تیره ، قصّه ماه کبود بود

باران شعله شعله و رگبار دود بود

 

در متن شعله قصد خلیلی نداشتی

سیلی زدند و طاقت سیلی نداشتی

 

خورشید ماه در تب و تاب محاق تو

غم ماجرای کوچکی از اتفاق تو

 

بانو سلام ! زمزمه تازه ات کجاست؟

داغی ز داغ های بی اندازه ات کجاست؟

 

آرام و سرد می گذرم از هوای تو

چون خاک سر گذاشته ام روی پای تو

 

شبگرد کوچه های جهانم گذاشتی

با داغ تازه ای که به جانم گذاشتی

 

در باغ شب ، شکفتن زهرایی ات چه شد؟

دستان گرم ام ابیهایی ات چه شد؟

 

دستت کبود می شود و تار می شوم

هر سال با عزای تو تکرار می شوم

 

با خود به کوچه های عزا می کشی مرا

  بانوی بی نشان ! به کجا می کشی مرا ؟...

 

 

 

 شاعر :ابراهیم قبله آرباطان

 

سلامتی شاعر صلوات ...
 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر آئینی , حضرت فاطمه زهرا , مصیبت , فاطمیه , زیبا , خواندنی, ] [ 13:8 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

 

دستی سوی آسمان رفت ...

بر صورتی آشنا خورد ...

زهرا روی خاک غلطید ...

سیلی به روی خدا خورد ... 

                

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی 

 

 

 

اللهم العن صنمی قریش 

اللهم العن الجبت و الطاغوت 

 

        



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , حضرت زهرا سلام الله علیها , فاطمیه , سیلی , شهادت , هتک حرمت , ] [ 12:27 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 



آزار داده انــد بســـي در جـــــوانـــي ام

بـي زار از جـوانـــي و از زنــــدگانـــــي ام

جانانه ام چو رفت، چرا جان نمي رود؟

اي مرگ! همتي! كه به جانان رساني ام

هرشب به ياد ماه رخت تا سحر گهــان

هر اختري اســـت، شاهــد اخترفشاني ام

بر تيرهاي كينه سپر گشــت ســــينه ام

آرم گـــواه، پيش تـــو، پشت كمـــاني ام

ياري زمرگ مي طلبم، غربتـم ببيـــن

امـــت پس ازتــو كرد عجب قدرداني ام!

موي سپيد وفصل جواني، خبـردهـــد

كزهـــجرخود به روز سيه مي نشاني ام

ديوار مي كنـــد كمكـم، راه مــي روم

ديــــگرمــــپرس حــال مــن وناتواني ام

سوزنده تر زآتش غم، غربت علي (ع) است

اي مرگ، مانده ام كه توازغم، رهاني ام

 

 

 

شاعر : استاد علی انسانی

 

علو درجات شاعر صلوات ...
 

 

 

 

 

جوینی  استاد  ذهبی ... و از اساتین علمای اهل سنت از رسول خدا چنین  روایت میکند که : 

روزی پیامبر نشسته بود که حسن  بن علی بر او  وارد شد دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد  اشک آلود شد 

سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد مجددا پیامبر گریست ... در پی آن دو فاطمه و علی بر پیامبر وارد

شدند ... اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ... وقتی از پیامبر علّت گریه بر فاطمه ( سلام الله علیها ) را

پرسیدند ... فرمود :

و انّی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانّی بها و قد  دخل الّذل فی بیتها و

انتهکت حرمتها و غصب حقها

و منعت ارثها و کسر جنبها  و اسقطت جنینها و هی تنادی یا محمّداه ... فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث ...

فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی ... فتقدم علّی محزونه مکروبه مغمومه مغصوبه مقتوله ...

فاقول عند ذالک اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من اذلّها

و خلّد من نارک من ضرب جنبها

حتّی القت ولدها .... فتقول الملائکه عند ذالک   آمین

 

فرائد السمطین  ج 2 ص 34 و 35

 

ترجمه :  رسول خدا فرمودند : زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنه ای افتادم که بعد از من برای او رخ خواهد داد ...

گویا می بینم که ذلّت وارد خانه او شده .. حرمتش پایمال گشته .. حقّش غصب شده .. از ارث خود ممنوع گشته ..

پهلوی او شکسته شده  و فرزندی که در رحم دارد سقط شده .. در  حالی که پیوسته فریاد می زند :  وا محمّداه ...

ولی کسی به او پاسخ  نمی دهد  .... کمک می خواهد امّا کسی به فریادش  نمی رسد ...

او اوّل کسی است که از خاندانم به من ملحق می شود ... و  در  حالی بر من وارد می شود که  :  محزون و  گرفتار و

غمگین  و شهید شده است .... و  من در آن هنگام می گویم  : خدایا لعنت کن  هر که به او ظلم کرده ..

کیفر ده هر که حقّش  را غصب کرده .... خوار کن هر که خوارش کرده .. و  در دوزخ  جاودان کن هر که  آنقدر به

پهلویش زده که فرزندش را سقط کرده است  و  در  آن هنگام ملائکه آمین می گویند 

 

صفدی از اعاظم علمای اهل سنّت است  وی چنین نقل میکند که : 

انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتّی القت المحسن من بطنها ...

عمر در  روز بیعت  آنقدر به شکم فاطمه ضربه زد  که منجر به سقط شدن محسن شد  

 

الوافی بالوافیات ج 5 ص 347

 

 

ابن حجر عسقلانی و شمس الدّین ذهبی  که از  استوانه های علمای اهل سنت  و  علی الخصوص 

در زمینه تاریخ اسلام  بسیار مورد قبول و مراجعه  اهل سنت هستند در  لسان المیزان عسقلانی و 

میزان الاعتدال از ذهبی می نویسند :

 

انّ عمر رفس فاطمه حتّی اسقطت بمحسن 

عمر به فاطمه لگد زد ... که موجب سقط محسن گردید 

 

لسان المیزان ج 1 ص 268


 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , غربت , شعر , علی انسانی , شهادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ), ] [ 21:20 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

 

لهفي لها لقد اضيع قدرها

حتي تواري بالحجاب بدرها [5] .

تجرعت عن غصص الزمان

ما جاوز الحد من البيان [6] .

 و ما اصابها من المصاب

مفتاح بابه حديث الباب [7] .

اتضرم النار بباب دارها

و آيه النور علي منارها [8] .

و بابها باب نبي الرحمه

و مستجار كل ذي ملمه [9] .

ما اكتسبوا بالنار غير العار

و من ورائهم عذاب النار [10] .

ما اجهل القوم فان النار

لا تطفي نور الله جل و علا [11] .

لكن كسر الضلع ليس ينجبر

الا بصمصام عزيز مقتدر [12] .

اذرض تلك الا ضلع الزكيه

رزيه لامثلها رزيه [13] .

و من نبوع الدم من ثدييها

يعرف عظم ماجري عليها [14] .

و جاوزوا الحد بلطم الخد

شلت يد الطغيان و التعدي [15] .

و احمرت العين و عين المعرفه

تزرف بالدمع علي تلك الصفه [16] .

و الاثر الباقي كمثل الدملج

في عضد الزهرا اقوي الحجج [17] .

و ركز نعل السيف في جنبيها

اتي بكل ما اتي عليها [18] .

الباب و الدما و الجدار

و لست ادري خبر المسمار [19] .

شهود صدق مابها خفا

سل صدرها خزانه الاسرار [20] .

 

اهكذا يصنع بابنه النبي

 

حرصا علي الملك فيا للعجب !!!

 

 

شاعر : مرحوم آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

 هدیه به روح بزرگوار شاعر صلوات

 

 

اللهم صلِّی و سلّم و زد و بارک علی السیده الجلیله الشهیده  ذات الاحزان طویله ...

المجهوله قدرها... المخفیه قبرها... المغضوبه حقها ... المکسوره ضلها ... المقتوله جنینها ... المضروبه وجهها ... المجروحه عینها ... المظلومه بعلها ...

الانسیه الحوراء ... امّ الائمه النقباء النجباء ... بنت خیر الانبیاء ... سیده الانساء ... بتول العذراء ...

فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) 

اللهم اللعن ابابکر و عمر و عثمان ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:شعر , فاطمیه , حضرت زهرا , پهلوی شکسته , مسمار , میخ در , کمپانی , , ] [ 21:59 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

 

786

 

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود
طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد
سينه سيناى وحدت ، مشتعل از نار بود
آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بين ، كز جفاى سامری

نقطه پرگار وحدت ، مركز مسمار بود
صورتش نيلى شد از سيلى كه چون سيل سياه
روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود

 

 

شاعر : آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )

علو مقامات و درجات شاعر صلوات ...

 

 

 

لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها )

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمیه , کمپانی , غروی اصفهانی , گنجینه اسرار , شعر , , ,, ] [ 21:49 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله


خدای متعال روز قیامت به حضرت فاطمه زهرا (س) می‌فرماید: یا حَبِیبَتِی وَ ابنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعطَی وَ اشفَعِی تُشَفَّعِی‏؛ اى حبیبه و فرزند رسول من از من بخواه تا عطا نمایم، شفاعت كن تا من بپذیرم‏ ...

امالى صدوق، ص 25

هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه

بسته ست دخیل قلب من با هر آه

عمری ست تپشهای دلم می گوید

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله

 


***

 ... پس حضرت زهرا (س) عرضه می دارد:

إِلَهِی وَ سَیدِی ذُرِّیتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةُ ذُرِّیتِی وَ مُحِبِّی وَ مُحِبِّی ذُرِّیتِی‏؛ بار خدایا! فرزندان، شیعیان، دوستان، و دوستان دوستان فرزندان مرا به من ببخش!

امالى صدوق، ص 25

 

امید تمام شیعه ای یا زهرا

تو انوار المضیئه ای یا زهرا

در هر دو جهان غمی ندارم بانو

وقتی تو فقط شفیعه ای یا زهرا

 

یوسف رحیمی

سلامتی شاعر صلوات



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:حضرت زهرا , شفاعت , شعر , فاطمیه , فاطمیون , شیعه , ] [ 18:48 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه ام

دانه سرشک دیده و ناله شده ترانه ام

من که دمد ز حجره ام نور به چشم قدسیان

دود به آسمان رود از در آستانه ام

اجر رسالت نبی ثبت شده به صورتم

محفل غربت علی گشته محیط خانه ام

زنده ترین شهود من این بدن کبود من

من به محبّت علی عاشق تازیانه ام

من که بهشت احمد و باغ بهار حیدرم

مانده ز سیلی خزان بر گل رو نشانه ام

سرو ز پا نشسته ام طائر پر شکسته ام

قاتل سنگدل مرا کشته کنار خانه ام

من و حمایت از ولی گواه باش یاعلی

شهید اوّل تو شد محسن ناز دانه ام

هر چه عدو زند مرا رها نمی کنم تو را

گر چه ز کار اوفتد بازو ودست و شانه ام

درد ، مرا کشد ولی نیست به غیر یا علی

زمزمه شبانه و گریه عاشقانه ام

 

 

 

شاعر : استاد سازگار ( میثم )

سلامتی استاد صلوات ...

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:حضرت فاطمه زهرا , صدیقه شهیده , بنت رسول الله , در سوخته , فاطمیه , آشیانه, ] [ 2:18 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی ؟

اگر ز لانه می روی چرا شبانه می روی ؟

قرار من ، شکیب من ، مهاجر غریب من

فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی

حیات جان ، امید دل ، علی بود ز تو خجل

که با کبودی بدن ز تازیانه می روی

کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر

چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی

چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر

تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی

الا به رخ نشانه ات مگر شکسته شانه ات ؟

که موی زینبین خود نکرده شانه می روی

همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام

به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی

فتاده بر دلم شرر که تو در این دل سحر

ز همسرت غریب تر برون ز خانه می روی

( میثم  ) از چه واهمه تو راست مهر فاطمه

به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی

 

 

شاعر : استاد غلامرضا سازگار

سلامتی امام زمان صلوات

سلامتی استاد صلوات

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 13 ارديبهشت 1390برچسب:حضرت فاطمه زهرا , صدیقه شهیده , بنت رسول الله , در سوخته , فاطمیه , آشیانه, ] [ 23:4 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

مادر پهلو شکسته ...

 

از چه تنها می روی ای مادرم ؟

می بری تاب و توان از پیکرم

بی تو بابا بی سپاه و لشکر است

نام تو آرام جان حیدر است

ای تو را مسکین گدا روح الامین

از چه مادر می نشینی بر زمین ؟

ناله هایت هوشم از سر می برد

قوّت از زانوی حیدر می برد

ای تو بر کرّوبیان فرمانروا ...

زینت عرش برین ... عشق خدا

پیش چشمان علی زاری مکن

خون ز چشمان پدر جاری مکن

ای که هستی کوثر پروردگار

پیش بابا رخ مگردان آشکار!

مادر ما نو جوان است ای خدا

نیست وقت رفتنش از پیش ما

او ولایت را تجلّی می دهد

قلب بابا را تصلّی می دهد

زینب غمدیده طفلی بیش نیست

بهر مادر طاقت دوریش نیست ...

 

شاعر : سید عبد الرضا هاشمی

 

نوازش کن ...

 

مرا آتش مزن با این سکوت بی امان خود

به سویم خیره شو با دیدگان مهربان خود

بکش دست نوازش بر سر طفلان گریانت

نوازش کن یتیمان را به دست نیمه جان خود

مکش آهی که می سوزد پر جبریلیان در دم

مکن نفرین و عالم را بگیر اندر امان  خود

بیا ای سرو من قد راست کن ... آخر جوانی تو

مزن با تیر حسرت بر دل از قدّ کمان خود

مکن همچون پدر شق القمر با چادر خاکی

بیا بردار حائل را از آن نیم نهان خود

به تلخی جان مده بر دیدگان زینب خردت

مکن در عرش اعلی ذات حق را نوحه خوان خود

سکوتت هستی ام را سوخت زهرا ... خیز و جاری کن

بجز آه جهانسوزت کلامی بر زبان خود

دمی بنما درنگ آهسته تر از خانه من رو

نه از بهر من ... از بهر وداع کودکان خود

به جان مهدی ات بی بی من بی آبرو را هم

به روز حشر بشمار از صف دلدادگان خود

خدا را شاهد ای بی بی نمایم فخر بر هستی

اگر روزی مرا هم دانی از خیل سگان خود

زبانم لال اگر خوانم تو را مادر که من پستم

ولیکن مادری کن ... هاشمی را ده نشان خود

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

 

مدرک جنایت ...

 

محسن هنوز نامده ... با من وداع کرد

با جان خویش از من و حیدر دفاع کرد

او مدرک جنایت آن ناسپاسهاست

در غایت ظهور به ظاهر ولی خفاست

این غنچه ناشکفته ز گلزار پا کشید

نقشی عجب به صفحه پندارها کشید

او در کنار فاطمه ... خود یک سپاه بود

تنها صلاح جنگی او ... لفظ آه بود

او دردهای فاطمه را درک می نمود

از روی جبر فاطمه را ... ترک می نمود

ای آسمان نشین که به خاک غم آمدی

بر نخل صبر فاطمه چون میثم آمدی

رفتی ولی هنوز نبوسیده مادرت ...

لا لا نخوانده خواهر غمدیده بر سرت

باور نمی کنم که تو من را رها کنی

گلبرگ یاس را ز کنارش جدا کنی

دیگر بس است هاشمیا دم فرو ببر

از شرح این حکایت غمناک در گذر ...

 

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

اللهم العن الجبت و الطاغوت ...

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:حضرت فاطمه زهرا , صدیقه شهیده , بنت رسول الله , در سوخته , فاطمیه , آشیانه , محسن, ] [ 3:52 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

ماجرای کوچه ها ...

 

حسن جان ! تو در کوچه ها بوده ای

تو روی کبود مرا ... دیده ای

تو دیدی که سیلی به رویم نشست

تو دیدی که در ... سینه ام را شکست

تو دیدی که دست علی بسته بود

تو دیدی که بی یاور و خسته بود

به بابا مگو قصّه کوچه را ...

که می سوزد از شرح آن ماجرا

 

 

 

شاعر : سید عبد الرضا هاشمی

 

قال رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) :

یا فاطمه من صلّی علیک غفر الله له ...

ای فاطمه هر کس بر تو صلوات فرستد خداوند او را بیامرزد

البحار ج 43 ص 55

 

 

نور جلال

 

سراپای نور جلال است زهرا

که آئینه ذوالجلال است زهرا

الا ایّها الناس ! باشید آگاه

که چون ذات حق لایزال است زهرا

هنوز از پی قرنهای پیاپی

به ذهن بشر ... یک سوال است زهرا

وجودیست ممتاز از هر وجودی

که کنکاش ذاتش محال است زهرا

ز دیوار  و از درب سوزان بپرسید

چرا سرو قدش هلال است زهرا

زبان در کش ای هاشمی ... بی سر و پا

که خارج ز حد مقال است زهرا

 

 

شاعر : سید عبد الرضا هاشمی

صلّی الله علی الجوهر القدسیّه فی تعیّن الانسیّه الصدیقه الشهیده فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها )

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:حضرت فاطمه زهرا , صدیقه شهیده , بنت رسول الله , در سوخته , فاطمیه , آشیانه , سیلی, ] [ 3:30 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

روی پنهان می نمود ...

 

فاطمه می سوخت از داغ علی

شعله می افروخت در باغ علی

از عزیزان روی پنهان می نمود

مرتضی را شعله بر جان می نمود

شاخه یاس علی در دود بود

دشمنش جانی تر از نمرود بود

فاطمه نور دو چشم مصطفاست

فاطمه ناموس مستور خداست

وای از آن ساعت که زهرا دم زند

عرش را با ناله ای بر هم زند

رو کند بر جانب بابای خویش

گوید : ای بابا ! ببین زهرای خویش!

یا رسول الله بنگر سوی من

بعد تو گردید نیلی روی من

یا رسول الله ! پهلویم شکست

کشتی آل نبی بر گل نشست

یا نبی الله ! طفلم شد هلاک

محسنم نشکفته پنهان شد به خاک ...

باز در وصف علی لب وا کند

عالمین را غرق در غوغا کند

کین علی دست خدای اکبر است

او وصیّ بر حق پیغمبر است

او خدای غیرت و مردانگیست

او نماد عزّت و فرزانگیست

ای شما نامردمان بی همتّان

جمع گردیدید بر دور سگان ؟!

این سگان هار با ما دشمنند

بر سرای وحی آتش می زنند

آی مردم ! پس چه شد عهد غدیر ؟

آنکه بستید از صغیر و از کبیر

از چه رو با ما عداوت می کنید ؟

جور و عصیان ظلم بی حد می کنید

خانه ما مهبط وحی خداست

آشیان عرشیان کبریاست

خانه ما قبله گاه انبیاست

آیه تطهیر خود در شآن ماست

تابش خورشید از دستور ماست

کرسی و  لوح و قلم از نور ماست

من برئ ام از گناه و سهو و عیب

سینه من مخزن اسرار غیب

با رسول الله صحبت می کنم

از شما مردم شکایت می کنم

خواهم آندم گفت با میر عرب

اینکه هستم زان دو ملعون در غضب

خشم من خشم جناب مصطفاست

خشم او خشم خدای کبریاست

وای مادر ! مادر غم پرورم

از غمت اینجا گریبان می درم

می زنم سیلی به روی خویشتن

تا شود بیرون ز جان من بدن

کاش می بودم میان کوچه ها

تا کشم مانند سگ آن هرزه را

یا رب آتش بر دل و جانم گرفت

خون توان دید چشمانم گرفت

سوختم یا رب به حقّ فاطمه

بر کروب شیعیان ده خاتمه

این زمان هم بی سبب وهابیان

می کشند از کینه جمع شیعیان

جرم ما باشد تولّای علی

حبّ آل و دوستان آن ولی

هاشمی را سر ببرید از قفا

راس او سازید از پیکر جدا

تار و پودش را بسوزان ای عدو

بر نما بیرون زبان از حلق او

بند بندش را جدا بنما ز هم

باز می گوید به صوت زیر و بم

لعن حق ب منکران آن ولی

با علیّم با علیّم با علیّ

 

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

اللهم العن قاتلی فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها )

بر قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها لعنت ...

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:حضرت فاطمه زهرا , صدیقه شهیده , بنت رسول الله , در سوخته , فاطمیه , آشیانه , سیلی, ] [ 3:3 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

دو باره باز شب شد و دلم دوباره پر کشید

به دفتر خیال من بزرگ عکس در کشید

علی میان خانه و به دور اوست کودکان

ز سرو قد فاطمه به پشت در سپر کشید

به پشت در که فاطمه گرفته بود ... میخ در

به روی درب خانه اش زبانه شرر کشید

میان قلب فاطمه غمی به وسعت جهان

غم غریبی علی و رفتن پدر کشید

گلی به نام محسن از میان باغ فاطمه

نیامده به حالت فراق در گذر کشید

چو دید هاشمی غم تو را در آن خیال شب

ز جام دیده خون چکاند و آه از جگر کشید ...

 

 

 

شاعر : سید عبد الرضا هاشمی

 

قال موسی بن جعفر ( علیه السلام ) فی حقّ جدّته الزهرا ( سلام الله علیها ) :

انّها صدّیقه شهیده

حضرت موسی بن جعفر در مورد جّده اش زهرا ( سلام الله علیها ) فرمود :

ایشان صدیقه شهیده هستند

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:پشت در سوخته , فاطمیه , شهادت حضرت زهرا , مظلومیت , ولایت , عصمت , اجر پیامبر, ] [ 2:47 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 1202
بازدید کل : 40646
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..